دوستان خدا، تمام دلخوشی من، به نامهای شماست. نه از رفتارتان چیزی در من هست، نه از باورهاتان. از آن یقین عمیقی که شما را استوانه های زمین می کند در من اثری حتی نیست. تمام رابطه ی من با شما به اسمهاتان بند است. به نخ نازک کلمه.
من فقط همین را در خودم سراغ دارم که وقتی اسمهاتان می آید جوریم می شود. یک جوری که مثل اول عشق است. مثل وقتی است که از کسی یک خاطره ی خیلی خوب دارید و البته من با همین نخ خیلی خوشم.
وقتی فکرش را می کنم که می شد اسمهاتان را ندانم، می شد هیچ طوریم نشود. از تکرار واژه ی _ حسین _ می شد دلم نخواهد بزنم به سر و سینه. وقتی این فکرها را می کنم می گویم: « عجب نخی».
البته این وضعی که من هستم حسودی و ترس دارد. حسودی به آن ها که شما بر ایشان فقط یک واژه نیستید. وقتی بودن و نبودن اسمهاتان اینقدر فرق می کند، پس بود و نبود نورتان و خودتان درون کسی؟ وای چه اتفاقی می شود؟
ترس هم که معلوم است دارد. وقتی تمام زندگی معنوی آدم به رشته ی به این نازکی بند باشد. یک روز، فقط اگر یک روز، این ریسمان نازک عشق را موریانه ای بپوساند، ما به کجا پرتاپ خواهیم شد؟
به ابدیت لا یزال نیستی؟ به ناکجای بی وجود؟ خلاء مطلق؟
حال من، مثل غاری است که قبلا دهانه ای به روشنایی داشته، دهانه ای که از آن نور و گرما می ریخته تو و لجن دیواره ها و کپک زمین را می خشکانده است.
ولی حالا سنگهای خود ساخته ام تمام مسیر عبور نور را بسته اند. شده ام غار بی منفذ. و البته غار بی منفذ که اسمش غار نیست، شکافی توی زمین است. هیچ کس هم نمی فهمد که روزی غار بوده، چون حالا مدفون زیر سنگهاست. تنها فرقی که بین من با خاک و سنگ اطرافم مانده این است که پیش از بسته شدن دهانه ی روشنائیم، کسی نامهای شما را انگار در من فریاد کرده است. فریاد کرده « محمد صلوات الله علیه و آله»، « علی علیه السلام »، «فاطمه سلام الله علیها»، «صادق علیه السلام »، «رضا علیه السلام ...» الآن من مسدود شده ام. ولی نه که غار بوده ام. هنوز این نامها در من تکرار می شود. پژواک اسمها لای دیواره ها و سنگها مانده. تنها بارقه ای امیدی که حالا هست همین است که رهگذری از این جا بگذرد و پژواک این نامها را از زیر صخره ها بشنود، سنگها را بزند کنار و باز مرا به روشنایی برساند.
تمام دلخوشی من به پژواک اسم های نامهای شماست. چه شیرین است نامهایتان.
(فما أحلی أسماءکم): « مفاتیح الجنان زیارت جامعه کبیره »
روی شیشه نوشته « قیمت ها شکسته شد » ما پشت ویترین صف می کشیم تا شاید کلاهی یا پیراهنی را ارزانتر از آنچه می ارزد بفروشند. صف می کشیم و نوبت می گذاریم. هول می زنیم. از هر کدام دو تا می خریم برای روزهای مبادایی که گاهی اصلا نمی آیند.
مردی گنجی را حراج کرده است. گنجی را بی بها می فروشد. گفته لازم نیست چیزی بدهید یعنی اگر گفته بود لازم است، ما چیزی در خور این معامله نداشتیم. گفته فقط ظرف بیاورید. ظرف!
حجمی که در آن بشود چیزی ریخت. گنجایش گنج، هیچ کس نمی آید. هیچ کس صف نمی بندد. مرد فریاد می زند: « کیلا بغیر ثمن لو کان له و عاء؛ بی بها پیمانه می کنم اگر کسی را ظرفی باشد »[1] و ظرف نیست و گنجایش گنج در هیچ کس نیست.
ما از کنار این حراج بزرگ، خیلی ساده می گذریم و می دویم سمت جایی که جورابی را به نصف قیمت معمولش می فروشند. ظرف های ما، این دل های انگشتانه ای است. چی در آن جا می شود که او بخواهد بی بها به ما ببخشد؟
ما به اندازه یک پیاله گندم عشق هم جا نداریم. کف دستی دانایی اگر در ما بریزند پر می شویم. سرریز می کنیم و غرور از چشم ها و زبان هامان بیرون می تراود.
با ما چه کند این مرد، که گنجی را حراج کرده است؟
گم شده ایم. سرگردان در کوچه های زمین. نشای در دست، مبهوت به تمام درهای بسته نگاه می کنیم. هیچ کدامشان شبیه دری نیستند که ما گم کرده ایم. شبیه جایی نیستند که روزی از آن راه افتاده ایم و حالا دلمان می خواهد به آن برگردیم. مرد ایستاده کنار دیوار کوچه. ما گیج و سردرگم از کنارش رد می شویم. دستمان را می گیرد. یک لحظه چشم در چشم می گوید« کجا؟» می گوییم:« رهامان کن! پی جایی می گردیم» می گوید« من بلد راهم، پی ام بیایید، می رسانمتان» می گوییم«نه، خودمان می گردیم، خودمان می یابیم» می گوید«این کوچه زمین است، نشانی شما اصلا مال این طرف ها نیست» مکث می کند. زیر لب می گوید« من به راه های آسمان، داناترم تا راه های زمین» «فلانا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض»[2].
ما می گوییم«نه، گمشده ما همین جا لابلای آدم های زمین است». از کنارش می گذریم و باز گم می شویم. بیشتر از قبل.
می گوید« پیش از آن که بروم، سوالی بپرسید»[3]. ما می خندیم «سوال؟» کی حوصله دارد چیزی بپرسد. ما همه چیز را می دانیم. ما این قدر با این خاک پست هم عیار شده ایم که همه فراز و فرودهایش را می شناسیم. همه تپه ها و دره ها را. مرد می پرسد «مگر همه جهان همین خاک است؟» می گوییم« برای ما
، بله» و تا بخواهد چیزی بگوید می خندیم. یکی مان به مسخره می گوید« تو اگر دانایی موهای سر من را بشمار» و چشم های مرد به اشک می نشیند.
مرد، خبر بزرگ است. نباء عظیم[4]. و ما عادت داریم خبرهای بزرگ را تکذیب کنیم و دل ببندیم به خبرهای کوچک. به این که امروز چی ارزان شده؟ یا در کدام اداره میز می دهند یا ... ما خبر بزرگ را تکذیب می کنیم. علی را. نبأ عظیم را باور نمی کنیم و علی مجبور می شود نفرینمان کند. چه نفرینی. خدایا مرا از اینها بگیر. از این بالاتر، نمی شد چیزی گفت. مردمی که بودن او را نمی فهمند، باید به نبودنش گرفتار شوند. می گوید« خدایا من از اینها خسته ام، اینها از من. مرا از اینها بگیر»[5] و ما تا ابد، در تاریکی بعد از این نفرین دست و پا می زنیم.
[1] . نهج البلاغه، خطبه 70.
[2] . همان، خطبه 189.
[3] . همان، خطبه 189.
[4] . سوره نبأ. آیه 2.
[5] . نهج البلاغه، خطبه 25.
علی، علی، علی، چه بگویم؟ چگونه بگویم؟ چطور نامت را که بر قلبم گره خورده است، بر زبان آورم؟ چگونه عشق ازلی ام را به تو که در سراچه ی دلم نهان شده است و گوش نامحرم را جای پیغام ملکوتی او نیست، بازگو کنم؟ علی چه بگویم؟ که مرا ممکن است به شرک متهم کنند؟
اگر پرستش جز ذات خدا مجاز بود، بدون شک تو را می پرستیدم. تو تجلی خدایی، تو تجسم صفات خدا و معیارهای خدایی، تو خلیفه الله علی الارضی، تو هدف انسانیتی، تو خدا نیستی؛ ولی وجود تو را جز خدا پر نکرده است.
کتاب زیباترین سروده ی هستی، علی
اثر شهید چمران
اللهم صل علی امیر المومنین، علی بن ابی طالب...
مولای من، وقتی سخن از تو به میان می آید، درختان به رکوع می روند و برگ ها، به نشانه ی سجده، از شاخه ها فرو می ریزند. وقتی سخن از تو به میان می آید، خورشید از پشت کوه ها سرک می کشد و از حرارت شوق تو آتش می گیرد. وقتی سخن از تو به میان می آید، نسیم کوچه به کوچه می دود و عطر تو را در خانه های شهر می پراکند. وقتی سخن از تو به میان می آید، آسمان آبی تر می شود و پرندگان در بیکرانه آن بال اشتیاق می گشایند. نام تو، فرا واژه ای است که تنها در فرهنگ آسمان ها، ترجمه می شود آنجا که شمشیر تو از غلاف سر بر می کشد، ستم، عجز خود را فریاد می زند و خواب نفاق آشفته می شود. وقتی که نام تو بر دفتر تاریخ، تکرار می شود، قلم از پا می افتد و مرکب همچو دریا متلاطم می شود. ای سزاوار! کدام آفتاب، طاقت گرمی هنگامه ی عشق تو را دارد و کدام رزم آور، با یاد حماسه هایت سپر می اندازد. آنجا که عرق پیشانی را به آستین پیراهنت می برد، دل معاویه ها می لرزد...
یا امیر المومنین، بگذار از شنیده هایم بگویم، برایم گفته اند که تو میزان اعمال هستی. گل بوته های عدالت در دستان تو به مساوات شکفته می شوند گفته بودند و شنیده ام که اعتدال روش و منش توست، ای تمام عشق و عدالت! ای علی!
مولای مهربانم، باورم از تو آنگاه آسمانی تر شد و رنگ و بوی ملکوت به خود گرفت که داستان برادرت را در خواهشی برای تقسیم ناعادلانه بیت المال شنیدم و خواندم. آنگاه که بر فرزند نازنینت زینب کبری(سلام الله علیها) خروشیدی برای آنکه از قاسم بیت المال گردنبندی به امانت گرفته بود.
سالار من! ای حجت خدا که دوران خلافت مبارکت معنای جامعه ای عاری از زیاده خواهی طبقه حاکم بود. یا امیر المومنین ، ای تجسم معنای الجار ثم الدار. ای عدالت مجسم! ما را و حاکمان ما مستدام بدار در را عدالت علوی.
خدای من، این بار می خواهم با تو بگویم.
غمی بزرگ بر دلم نشسته و قلبم از هجر روی مولای مهربانم مالامال از غصه و رنج است.
امروز نظاره گر تجمع حامیان حق بودم، آری حامیان حق.
اما غصه ام این نیست که بسی شادمانی در آن نهفته است.
امروز که تجمع خیل جمعیت را دیدم ناگهان بغضی بر گلویم چنگ زد، دلم می خواست فریاد برآرم، اما چه می کردم که فریادم در فضای خالی از هر نوع مهربانی و گذشت به سکوتی جانکاه انجامید. مسلمان شیعه ی ایرانی به مسلمان شیعه ایرانی دیگر چه ناسزاها که نگفتند.
دلم می خواست آنجا به همه آنها می گفتم، مردم ایران : مگر نه اینکه ایرانی همان بود که در سمت تخریبچی هشت سال جان خود را فدای این مرز و بوم و هموطنان خود کرد. مگر نه اینکه این ایرانی همان بود که خود را مونس سیم های خاردار کرد تا خاری به جسم برادر ایرانی اش نرسد.
اما خدای من چه بگویم، که امروز نظاره گر فرو کردن خار به قلب شیعه ایرانی بودم. چه گونه این درد را تحمل کنم که ایرانی وطن پرست و هم وطن دوست به برادر دینی خود... .
آفرین بر دشمنان اسلام، که جهت تفرقه و جدایی بین قلبهای محکم و پر ز الفت شیعیان و ایرانیان هنرمندانه عمل کردند و من و تو از این درد هیچ نفهمیدیم.
آری نفهمیدیم که دشمن خوب می دانست برای زمین زدن من و تو، باید من و تو را از هم جدا کند.
اللهم عجل لولیک الفرج... .
خدمتگزاری دولت در کلام رهبر:
خوشبختانه یک دولت مردمی و پایبند به ارزشهای دینی هم سر کار است.(21/8/85)
اجزای دولت و خود رئیس جمهور، کمر بسته ی خدمت به مردم مشغول کار هستند.(21/8/85)
امروز در عرصه ی بین المللی دیگر این طور نیست که مسئولان کشور ما مجبور باشند دنبال حرف سیاستمداران و سیاست بازان بین المللی بدوند؛ نه،ابتکار عمل در دست مسئولان ماست.
اعتماد به نفس و ایمان و اتکاء به خدا در مسئولان کشور، یک چنین اثری دارد و امروز بحمدالله این طور است.(21/8/85)
ساده زیستی، یکی از شعارهای خوب آقای احمدی نژاد مسأله ی ساده زیستی است. این شعار، شعار بسیار مهمی است؛ این را نباید دست کم گرفت.6/4/84
دولت به عنوان یک دولت «اصول گرا» شناخته شده و رفتار و تلاشی هم که تا امروز نشان داده و آنچه در عمل و قولش منعکس شده، همین اصولگرایی را نشان میده
بحمدالله عناصر دولت به هیچ گروه و دسته و باند و جریانی وابسته نیستند؛ این خیلی نکته ی مهمی است.6/6/85
پایبندی به اصول و ارزشهاست که خیلی شاخص مهمی است:دولت، هم در قول و شعار_ که مهم است _ و هم در عمل، نشان می دهد که به اصول انقلاب و ارزشهای انقلاب پایبند است... این برای انقلاب ما یک پدیده ی معجز آسا و بی نظیر است که ما امروز همان شعارهایی را می دهیم و همان اصول و مبانی ای را برای خودمان برنامه ی عمل قرار داده ایم که در اول انقلاب همانها اعلام شده بود؛ یعنی در برنامه ریزی های ما و درخواست ما، هیچ تخطی ای از این اصول صورت نگرفته است. این خیلی مهم است. روشها تغییر پیدا می کنند، لکن مبانی و اصول باقی می مانند. این اصول اساسی باقی مانده. همه ی دشمنی و خصومتی هم کا به انقلاب ما انجام می گیرد، برای بقاء این اصول است.4/6/86اعضای خانواده شهید همت پشتیبان احمدینژاد هستند
خبرگزاری فارس: برادر شهید همت گفت: برای تداوم بخشیدن به راه شهدا و حفظ ارزشهای دینی برخود تکلیف دیدیم که احمدینژاد را کاندیدای خود قرار دهیم و در این راه مادر شهید، برادران و خواهران شهید و در یک کلام کل اعضای خانواده شهید همت پشتیبان دکتر احمدینژاد هستند.
ولیالله همت برادر شهید محمد ابراهیم همت در گفتگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، با بیان گوشههایی از زندگانی این شهید بزرگوار و یادآوری فعالیتهای انقلابی وی پیش از پیروزی انقلاب، اظهار داشت: شهید همت قبل از پیروزی انقلابی اسلامی نیز یک فرد فرهنگی و معتقد به اسلام بود و با حوزه علمیه ارتباط داشت و همین فعالیتهای انقلابی سبب شد که پیش از پیروزی انقلاب در شهربانی، 40 پرونده برایش جمع آوری شود و حکم اعدام توسط سرلشگر ناجی فرمانده وقت استان اصفهان برای وی صادر شده و چندین بار هم مورد سوءقصد قرار گیرد که وی از این سوء قصدها جان سالم به در برد.
وی با اشاره به فعالیتهای شهید همت پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز خاطرنشان کرد: شعار همت این بود که انقلاب از باب مسائل امنیتی باید حفظ شود و در همین راستا در اسفند ماه 57، 20 روز پس از پیروزی انقلاب با تشکیل دفاع شهری شهرستان، جمعیتی از جوانان شهر را جذب و از انقلاب پاسداری کرد و اوایل شهریور ماه 1358 نیز در مقابل حرکتی که توسط دشمنان نظام به عنوان خلق عرب انجام شده بود، ایشان حضور نظامی پیدا کردند.
برادر شهید همت در ادامه به بیان دیدگاه خانواده شهید همت در مورد دفاع از ارزشهای انقلاب پرداخته و با اشاره به دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اظهار داشت: انقلاب اسلامی ایران به معنای واقعی مردمی بود و این مردم بودند که با انقلاب خود حکومت چندین ساله شاهنشاهی را سرنگون کردند، مردم در این انقلاب بر اساس دیدگاه رهبری که نشات گرفته از آموزههای دینی بود، حرکت کردند و انقلاب خود را به پیروزی رساندند و بعد از آن نیز در جهت حفظ انقلاب کوشش کردند که یکی از شاخصههای مهم حفظ انقلاب، انتخاباتهای مختلفی بوده که در 30 سال گذشته بر اساس یک انتخاب آزاد و واقعی بر پایه دین در ایران اسلامی انجام شده و مردم نیز در آن حضور فعالی داشته و سرنوشت آینده خود را رقم زدهاند.
ولیالله همت با بیان اینکه ما احمدینژاد را به دلیل عملکرد وی در 4 سال گذشته لایق ادامه حضور در مسند ریاست جمهوری میدانیم، تصریح کرد: احمدینژاد رئیسجمهوری مردمی و پایبند به ارزشهای دینی و آرمانهای اصیل انقلاب است و پایبندی وی به عدالت سبب شده عدالتمحوری و پایبندی به خدمت به مردم و نظام اسلامی در راس برنامههای دولت نهم قرار گیرد.
وی با شاره به پرکاری احمدینژاد خاطرنشان کرد: این مساله در چهار سال گذشته به عینه مشاهده شده و این پرکاری در هیچ کدام از دولتهای پیشین مشاهده نشده بود و خصیصه دیگر دولت نهم نیز این است که در برابر زیادهخواهیهای استکبار جهانی دچار انفعال نشده و با قاطعیت کامل به آموزههای امام راحل عمل کرده است.
برادر شهید همت در ادامه اظهار داشت: برتری دیگر این دولت، سفرهای استانی احمدینژاد بود که موجب شد از نزدیک با مشکلات مردم آشنا شده و در رفع این مشکلات در حد توان خود تلاش کند.
ولیالله همت خصیصه دیگر احمدینژاد را حفظ عزت و استقلال ملی ایران و ایرانی دانست و در پایان اظهار داشت: بنا به این دلایل و برای تداوم بخشیدن به راه شهدا و حفظ ارزشهای دینی برخود تکلیف دیدیم که ایشان را کاندیدا خود قرار دهیم و در این راه مادر شهید، برادران و خواهران شهید و در یک کلام کل اعضای خانواده شهید همت پشتیبان دکتر احمدینژاد هستند.
منبع: وبلاگ http://haami.parsiblog.com/1016924.htm