سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 99 آبان 8 , ساعت 8:23 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام آقای خوبم

آقاجانم اجازه!

 

چند سال پیش وقتی توفیق داشت در شجره طیبه صالحین فعالیت کند و مربی حلقه نوجوانان راهنمایی باشد خدمت یکی از اساتید رسید.

کسی که کلی در کار تربیتی سررشته داشت.

دو ساعت با هم صحبت کردند. ساعت 12 تا 2 نیمه شب!

چاره ای نبود. فرصت دیگری نبود که بخواهد از محضر استاد استفاده کند.

یکی از جملات مهمی که شنید و یاد گرفت این بود:

تا به متربیانت به چشم فرزندان خودت نگاه نکنی نمی توانی کاری برایشان انجام دهی!

باید مثل بچه خودت دوستشان داشته باشی!

حالا چند سالی میگذرد و این جمله در موفقیت او در کار تربیتی معجزه کرد!

مدعی نیست که صددرصد در کار تربیتی موفق یوده است اما هر چه توانسته روی بچه هایش به لطف خدا تاثیر بذارد علاوه بر اخلاص، عمل به این جمله بود.

و حالا خدا را شکر میکرد که وقتی کنار دانش آموزانش قرار می گیرد به معنای واقعی کلمه کیف می کند!

و باز هم خدا را شکر میکند که عنایت کرد تا بتواند متربیان و دانش آموزانش را مثل فرزندانش دوست بدارد.

اما الان حسی فراتر از فرزندان خودش به آن ها دارد.

حس...

یاد روایت امام رئوف سلام الله علیه افتاد که فرمودند:

امام پدری ست مهربان..

و حالا دیگر متربیان و دانش آموزانش فقط فرزندانش نبودند،

بلکه فرزندان امام زمانش بودند که باید هوایشان را تمام قد می داشت...

 

و اما بعد:

اللهم بیّض وجهی...

 

پ ن:

خدایا فرزندانم ارمغانی از رحمت بیکران تو هستند،

خرسندشان به تندرستی و یاری امام زمانشانگل تقدیم شما سلام الله علیهدوست داشتنگل تقدیم شما


پنج شنبه 99 مهر 17 , ساعت 10:53 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام آقای خوبم

آجرک الله

آقاجانم اجازه!

 

سال گذشته که انگشتان دست صفحه کلید را لمس میکردند و از خاطرات اربعین می نوشتند فکرش را نمی کردند که امسال از «به تو از دور سلام» بگویند!

دل نمی دانست امسال از اندوه چشمانی بگوید که دیگر دیدن صحنه های جان بخش نوازش شان نمی کند..

نمی دانست از التماس شیوخ و کودکانی می گوید که هفت شهر عشق را یک شبه رفته بودند و التماس کنان خادمی زوار الحسین (سلام الله علیه) می کردند..

از کسانی بگوید که کلاس کار اموالشان را در این می دانستند که در سلوک الی الحسین بدهند..

همان هایی که ندادن داشته ها در راه ارباب را بدتر از هر گونه نداشتن می دانستند.. و حالا فرقی نمیکرد آن داشته ها مشتی خرما باشد یا ماشین شاستی بلند

آنچه مهم بود نداشتن احساس مالکیت بود و مطیع دل نبودن، چرا که هر چه بود از آن سفینه النجاه بود نه دل!

دل هم از آن مصباح الهدی بود چرا که دلی خواسته خودش را ترجیح بر میل ارباب می دهد در تاریکی سیر می کند

و بیچاره دل که نمی دانست امسال باید از فراق بگوید...

و دیگر زانو زدن کودکان عاشق عراقی را در مقابل زوارالحسین نخواهد دید

و عقل چه می دانست که امسال تشنه زیارت معدن الحکمه می ماند...

و ندای «به تو از دور سلام» سر می دهد...

 

پ ن: ارباب ما را ببخش به خاطر همه ناسپاسی ها و بی ادبی ها و منیت هایم که مرا چنین بیچاره کرد...

به خاطر همه دست دوستی هایی که با دشمن دادم، همان دشمنی که جنی اش ابلیس بود و انسی اش یهود...

 


چهارشنبه 99 مهر 2 , ساعت 2:48 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

بدون شرح!

 

میگم! اگر ما این همه تلاشی که در جهت به کرسی نشوندن حرفهای اشتباهمون میکنیم رو در انجام تصمیمات خداپسندانه مون میکردیم الان خیلی اوضاعمون بهتر از این بود!!!

والسلام!



لیست کل یادداشت های این وبلاگ