سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، بهترین زیبایی است . [امام علی علیه السلام]
 
سه شنبه 96 مهر 18 , ساعت 9:25 عصر

بسم الله النور

سلام آقای خوبم

واسطه ام می شوید آیا؟؟؟

 

سلام خدای خوبم..

 

دنیا را خلق کردی که مرا به تو برساند..

مخلوقاتت را خلق کردی تا مرا به تو برسانند..

و خلق کردی تا من از این فرصت استفاده کنم تا بیشتر به تو نزدیک شوم...

و من چقدر کودک بودم! و کاش کودک بودم!

کاش وفای کودکان را داشتم و کاش صفای کودکان را..

 چه بد کرده ای بر پرونده عملم حک کردم!

که دنیا را بر تو ترجیح دادم!!!

و آدمهایش را!

و چه بد غفلتی کردم که یادم رفت دنیا برای نزدیک ترشدنم به تو بود، نه اینکه دنیا را برگزینم و تو را فراموش کنم!!!

و مرتکب چه بد خسرانی شدم که رضایت خلقت را بر رضایت تو ترجیح دادم................

و هم اکنون مقر و معترفم به اشتباهم، به خطایم، به غفلتم...

مرا می پذیری آیا...؟

مرا مورد عفو و غفران و بخششت قرار می دهی آیا...؟


دوشنبه 96 مرداد 30 , ساعت 9:38 عصر

بسم الله النور

سلام آقای خوبم

آجرک الله 

یا بقیه الله

 

آقای خوبم مددی

این بار قلم نمی نویسد!

نمیدانم!

شاید هم می نویسد اما من نمیتوانم بخوانم 

و شرط خواندن عاشقی ست..

همان بزرگ ترین مشغله ای که بر سر کویش دل از همه دل مشغولیها می بُرند و پر می کشند!

و منِ دلبسته این متاع قلیل را چه به عاشقی!

چه به دل کندن!

من زیر این همه بار مانده را چه به سبک باری!

چه به سبک بالی!

و چه به پرکشیدن!

 

خدایا ضعف من می بینی و اشتیاق را هم همین طور...

خدای کریم من، کرمت دور می کند از من این پندار که آنچه شایسته ضعف من است با من رفتار کنی

و 

خدای رحمن من، چه زیبا رحمت رحمانیه ات حلاوت امید را به جانم می نشاند که مطابق اشتیاقم با من رفتار خواهی کرد..

 

خدای رحیمم، چشم به راه عنایت توام

میشود آیا

مطابق رحمت رحیمیه ات با من رفتار کنی؟؟؟


دوشنبه 96 مرداد 23 , ساعت 11:22 صبح

بسم الله النور

سلام آقای خوبم

آقای خوبم اجازه!

 

باز هم پرکشیدنی دیگر

باز هم به رخ کشیدنی دیگر

و باز هم خدا خواست عشق بازی با اولیائش را برای همگان به رخ بکشد...

 

سلام بر شهید راه حق، آقامحسن عزیزم

چه غلغله در عالم به پا کردی!

آدم که پشت به دنیا می کند تازه دنیا به دنبالش می افتد و التماسش می کند..

اما کاش این غلغله همیشگی بود!

کاش اهل نسیان نبودیم!

کاش برای اینکه عاشق بمانیم نیاز نبود هر بار سر عاشقی بر سر عاشقی برود!

آقا محسن جان

شما که در اوج لذت و عشق بازی هستید اما بیچاره ما!

بیچاره ما که هر ازگاهی درگیر یک موج می شویم و بعد...

بعد یادمان می رود در کجا  هستیم!

درگیر چه چیزهایی هستیم!

چه چیزهایی سرمان را در خمره غفلت فرو برده!

یادمان می رود که عاشقی غفلت نمی شناسد.

یادمان می رود عشاق حواسشان به تمام لحظات زندگی شان است که مبادا چنان نکنند که از خوب بودن و بلکه خوبتر بودن خارج شوند!

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست        آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست

شهید حججی

 

حرف آخر!

نه ما را با داعش صنمی است و  نه داعش را با وجود مبارک رسول الله!

اسلام را با داعش محک نزنید!

 


جمعه 96 تیر 16 , ساعت 7:48 عصر

 

بسم الله النور 

سلام آقای خوبم

آقای خوبم اجازه!

 

نوبت دومین امتحان شان رسید. کلی با یکی از همکلاسی هایش درس خوانده بودند.

علاوه بر مطالعه کتاب، تلفنی و حضوری مباحثه کرده بودند.

تازه خلاصه نویسی هم کرده بودند و خلاصه ها را هم مرور کرده بودند.

آخرین مرور را باهم داشتند که حدود یک ساعت و نیم مانده به امتحان یکی از همکلاسی ها تماس گرفت و گفت می خواهیم زمان امتحان را تغییر دهیم!

احتمالا چون فکر میکرد که آمادگی ندارد! البته این فقط فکری بود که از سر نگرانی نیاوردن نمره خوب!به ذهنش همکلاسی اش خطور کرده بود!

خلاصه اینکه علیرغم میل باطنی اش با تغییر زمان امتحان موافقت کرد.

راه افتادند به سمت دانشگاه..

خیلی تلاش کردند، خیلی..

مدیر گروه گفته بود که نامه بنویسید و همه تان پایینش را امضا کنید.

امضا کردند و بردند پیش مدیر گروه.

تعجب کردند! چون مدیر گروه پایین نامه را امضا نکرد!

گفت بروید پیش فلان آقا که مسئول امتحانات است، ایشان مسئول هستند!

رفتند...

مسئول امتحانات گفت: من مسئول نیستم! مدیر گروه مسئول است!!!

خلاصه! از بس این دو مسئول محترم! و یکی دیگر از مسئولین به همدیگر پاسش دادند دیگر داشت کم کم احساس توپ فوتبال بودن به او دست می داد!

کلی تنش و اضطراب و نگرانی، آخرش هم هیچی به هیچی! و ده دقیقه از شروع آزمون گذشته وارد جلسه امتحان شدند!

ناگهان دید استاد سرجلسه هستند. از خجالت آب شد! دلش میخواست زمین دهان باز کند.

خجالت زده بود که چشم در چشم استادی شد که با تمام وجود در تدریس از خودش مایه گذاشته بود و حالا او به عنوان یک دانشجوی معترض خودسر! میخواست زمان آزمون را تغییر دهد!

آن هم آزمونی که برایش کلی خوانده بود و آماده بود!

اما از حقش گذشت تا متهم به خودخواهی نشود. تا همکلاسی هایش فکر نکنند که او فقط به فکر خودش است!

...

سر جلسه نشست!

ناگهان دید همکلاسی اش که شاگرد اول بود و خواستار تغییر زمان امتحان، زد زیر گریه و هنوز برگه را نگرفته، جلسه را ترک کرد!

برگه سوال را روی میز گذاشت و به دنبال همکلاسی اش رفت.

حیرت کرده بود! کسی که حدود 41 سال داشت به خاطر اینکه آمادگی کسب نمره عالی را نداشت گریه می کرد!!!

با کلی دلجویی و دلداری دادن استاد و دانشجویان و مسئول امتحانات، دانشجو به سر جلسه بازگشت!

امتحان را شروع کردند!

نگاه به برگه کرد..

و یک نگاه به همکلاسی هایش..

سوالات ساده بودند اما غالبشان می گفتند هیچ چیز یادمان نمانده!

مطالب از ذهن او و همکلاسی هایش پریده بود!

با خودش گفت آیا این خودخواهی نیست! به این فکر کرد که خوش انصاف، مرد و مردانه می رفتی واحدت را حذف میکردی!

چرا این همه آدم را به تنش انداختی و زحماتشان را به باد دادی؟؟؟

(تازه بگذریم از حواشی دیگر اتفاق که مجال گفتن نیست)

جلسه امتحان تمام شد و در سکوتی توام با ناراحتی برگه ها را تحویل دادند.

صلاح ندید با همکلاسی اش بحث کند که چرا چنین کردی؟! اتفاقی بود که افتاده بود.

فقط به او گفت اگر من جای تو بودم واحدم را حذف میکردم و به بقیه این همه زحمت نمی دادم.

کاشف به عمل آمد همکلاسی اش میخواست حذف کند اما دو تن از دانشجویان به او گفته بودند بیا زمان را تغییر بدهیم، ما هم آماده نیستیم.

دلش از این سوخت که یکی از آن دو نفر بچه درس خون بود و قطعا نمره بالایی کسب می کرد!

اما به خاطر خودخواهی بابت اینکه دلش میخواسته نمره اش خیلی بالا شود، او را تحریک به تغییر زمان امتحان کرده بود!

و ته همه این خودخواهی ها شد نادیده گرفتن زحمات دیگر افراد کلاس، حتی نادیده گرفتن زحمت یکی از دانشجویان که 25 روز در بیمارستان بستری بوده و فقط چند روز قبل امتحان مرخص شده و فرصت درس خواندن داشته است! و از کاشان با آژانس خود را به دانشگاه رسانده بود!

و یکی دیگر از ته مانده های خودخواهی های آن روز، شد کدورت بین دو سه نفر از دانشجویان شد و قهر آنان!

راستی رفیق!!

حواسمان به خودخواهی های مان هست!

حواسمان هست که دیگران خلق نشده اند که هر چه ما خواستیم چشم بگویند و اطاعت کنند بدون اینکه ما به خودمان زحمت بدهیم و کمی شرایط شان را درک کنیم!

 

 

 


دوشنبه 96 خرداد 15 , ساعت 9:38 عصر

بسم الله النور

سلام آقای خوبم

آقای خوبم اجازه!

آجرک الله

یا بقیه الله

خون گریه می کنند ملائک، گمان کنم                  بانو زهرا(سلام الله علیها) به خانه، روضه مادر گرفته است.

صلی الله علیک یا سیدتی و مولاتی یا أم المومنین یا خدیجه کبری، و رحمه الله و برکاته

اصلاحیه!

حکایت غریبی دارد امتحان!

سر جلسه حاضر میشوی

خوانده ای و کاملا آماده ای!

خیالت از همه جهت راحت است که این یکی را کاملا خوب می دهی؛

به همین دلیل گاهی اوقات چشم بسته جواب می دهی!

غافل از اینکه باید دید!

و تا خوب نبینی نمی توانی مطمئن بشوی که امتحان را خوب می دهی..

و دقیقا جایی اشتباه میکنی که خیالت راحت است!

امتحانات خدا هم همین طور است!!!

دقیقا جایی راه را به خطا می روی که مطمئنی این کاره ای! و به خودت نمره 20 می دهی!

غافل اینکه این معلم است که از روی برگه امتحان به تو نمره می دهد و کاری به نظر تو در مورد خودت ندارد!

به برگه ات نگاه می کند

و به چگونگی امتحانی که داده ای!

پس مراقب باش چشمانت را نبندی!

و اما بعد...

ولایت، ولایت است!

رفیق و خواهر و برادر و فرزند و والدین سرش نمی شود!

یک وقت فکر نکنی اگر رفیقت، خواهرت، برادرت و والدینت، مافوق و ولی تو شدند یا اگر یک وقتی با مافوقت رفیق شدی، دیگر با خیال راحت هر وقت دلت خواست می توانی اطاعت کنی و هر وقت که حال نکردی، می توانی بی خیال ماجرا شوی!!!

اگر یک وقت با ولایت با معیار رفاقت برخورد کردی دیگر نمی توانی با خیال راحت به خودت 20 بدهی!

نه جانم!

ولایت مداری شوخی بردار نیست!

بیا رفیق برای ولایت مداری هم دعا کنیم!

یاعلی

 

 


چهارشنبه 96 خرداد 10 , ساعت 10:35 عصر

بسم الله النور

سلام آقای خوبم

آقای خوبم اجازه!

 

امیرالمومنین سلام الله علیه: دوست داشتن وطن نیمی از ایمان است!

چقدر خوب است که همه شیعیان وطن شان را دوست داشته باشند!

و اما بعد...

نامه یک دانش آموز به رئیس جمهور!
بسم رب الشهدا والصدیقین

آقای رئیس جمهور سلام!
از آنجایی که شما در بسیاری از موقعیت ها بی مقدمه رفته اید سراغ اصل مطلب، بنده نیز بی مقدمه شروع می کنم.
خیلی ها به خاطر تمدید مدت ریاست  جمهوری تان به شما تبریک گفتند، علتش را نمی دانم! اما می دانم شهید دیالمه فرمودند: «مسئولیت تبریک ندارد! »
هرچند عمل شما اینگونه نشان می دهد که در قبال اسلام و مسلمین، مسئولیتی به عهده نگرفته اید!
آقای روحانی بنده یک دانش آموزم!
یک دانش آموزکه بحمدلله پایان یازده  سال تحصیلش درآموزش وپرورش فرا رسیده است!
بنده گله مندم!نه تنهامن بلکه بسیاری ازهم سن وسالان من هم گله مندند!
حال از چه و از که خدمتتان عرض خواهم کرد؛ ولی قبل از آن از شما سوالی دارم:
مگرنه این که مملکت ما جمهوری ست آن هم از نوع اسلامی اش؟!
ازشمامی پرسم مملکت جمهوری آن هم ازنوع اسلامی را چه کسی اداره می کند یا به بیان دیگر شخص اول مملکت ما در حال حاضر کیست؟
خیلی خوب پاسخ سوال بنده رامی دانید! ولی بنده من باب «و ذکر فان الذکری تنفع المومنین» خدمت تان عرض میکنم.
رهبرمعظم انقلاب حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی) نه تنها اداره ی کشورجمهوری اسلامی ایران بلکه ولایت امرمسلمین جهان را تا زمان ظهورصاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عهده دارند و شما طبق موازین شرعی و قانونی موظف به اجرای فرامین مستقیم و غیرمستقیم ایشان هستید و مشروعیت سِمت شما ومسئولین نظام منوط به رضایت ایشان است!
نگویید که از ماده 57 قانون اساسی بی اطلاعید! که خیلی ناشایست است رئیس جمهور یک کشور، مفاد قانون اساسی را نداند!!
به هرحال بنده خدمت تان یادآوری می کنم!
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ولایت مطلقه فقیه را به صراحت در اصل 57 خود پذیرفته و درباره آن چنین گفته است:
«
قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارت اند از قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضاییه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال می گردند . این قوا مستقل از یک دیگرند
حال گله مندی مان ازچه وکه؟
علی رغم اینکه مقام عظمای ولایت اعلام خطر و آگاهی لازم را خدمت ملت شریف ایران و جناب عالی(اگر خود را عضوی از این ملت می دانید)در رابطه با سند ننگین 2030 فرمودند، بازهم شاهد افاضات شما در محافل‌ مختلف دراین زمینه بوده ایم!
آیا این را تعارض میان فرامین ولی فقیه وسخنان خود نمی دانید؟ آیا احساس نمی کنید دچار تقابل شده اید؟!
این را خدمت تان عرض می کنم که تا آخرین قطره ی خونمان پیرو فرمایشات سکان دار ولایت هستیم، زیرا در آموزه های دینی و علمی خود پس از پیروی از فرمان ولایت، در امتداد آن فرهنگ ایثار وشهادت را آموخته ایم وازکسانی که به قدر ذره ای  قصد رساندن ضربه به اسلام ومسلمین رادرهرزمینه ای داشته باشند بیزاری می جوییم و در مقابلشان خواهیم ایستاد.
حال متوجه گله مندی مان شدید؟!
لطفا دین وایمان فرزندان این مرزوبوم را دست خوش منافع دنیایی خود نکنید!
حرف آخر:
ما همانیم که ثابت کردیم
در ره عشق جگردارتر از صد مردیم
هر زمان شور خمینی به سر افتد ما را
دور سید علی خامنه ای میگردیم

                              

سرباز کوچک آقا
                                                                                                                                                                                 
ومن الله توفیق وعلیه تکلان

 


یکشنبه 96 اردیبهشت 31 , ساعت 5:46 عصر

بسم الله النور

سلام آقای خوبم!

آقا اجازه!



آقایان علما سلام علیکم!!!

آقایان شورای نگهبان سلام علیکم!

و مردمی که آرمان های تان در آزادی پوشش و تأمین بودن خوردوخوراک خلاصه شده سلام!!!

این جمله را آدم و عالم قبول دارند که ارزش هر کس به چیزهایی که دوست دارد بستگی دارد.

یعنی وقتی میخواهی کسی را محک بزنی نگاه کن که چه چیزی را دوست دارد؟

دغدغه هایش چیست؟

ملاک هایش برای تصمیم گیری چیست؟

معیارهای زیادی می تواند برای انتخاب یک انسان وجود داشته باشد؛ مثل: رشد و رسیدن به کمال، بزرگ شدن، بالا رفتن سطح شعور آدمی و البته ملاک هایی هم می تواند وجود داشته باشد که نقطه مقابل این معیارها است! مثل: راحت طلبی، ترس، رفاه طلبی، محافظه کاری و حفظ آبرو و وجهه اجتماعی به هر قیمتی!!!

و اما بعد...

در انتخابات ریاست جمهوری ملاک انتخاب انسان ها مشخص شد!

از کوچک و بزرگ، از ملت تا مسئولین نظام!

از لحظه اول تایید نامزدهای انتخابات تا لحظه آخر اعلام رئیس جمهور!!!

بعضی ها ملاک شان برای انتخاب، عزت حکومت و نظام بود. حالا اگر این عزت کمی هم سختی به دنبال داشت مانعی نداشت.

عزت در مقابل کسانی که خواری ملت ایران را می خواستند و این را در انقلاب و 8 سال دفاع مقدس نشان داده بودند.

همان موقع که با تمام قوا پشت صدام ایستادند. همان 44 کشور را می گویم! و این ها خوب می دانستند این 44 کشور برایشان مادر که نمی شود هیچ، دایه هم نمی شود!!!

اما بعضی ملاک شان برای رأی معیارهای دیگری بود؛

معیارهایی مثل آزادی!! آن هم از نوع پوشش!

بعضی ها هم همچنان به فکر پول جیبشان بودند، حتی به قیمت 30هزار تومان! که بگیرند و رأی شان را عوض کنند!

راستی آزادی تا چقدر؟! دیگر می خواستید به کجا برسید؟!

این آزادی که تجاوز به حقوق روحی و روانی دیگران است کجای اسمش صلح است که منتخب درصدی از ملت گفت:

این پیروزی، پیروزی صلح و آشتی بر تنش و خشونت بود!

    و اما معیار مسئولین رده بالای مملکت!

راستی آقایان شورای نگهبان معیار شما برای تایید صلاحیت و ردصلاحیت چه بود؟!

چه شد که چشم بستید بر تمام آنچه مشهود بود و أظهرمن الشمس!

آیا معیار تایید صلاحیت برای انتخابات ریاست جمهوری تغییر کرده یا احیانا این بیماری فراگیر محافظه کاری به شما هم سرایت کرده است؟!

چه شد التزام به ولایت فقیه را از یاد بردید؟!

چه شد که چشمان تان را قبل و بعد از انتخابات بستید؟!

نه! خواهش میکنم هم اکنون چشمان تان را بازکنید!

به والله! چشم حجت خدا باز است و می بیند تمام آنچه که را باید ببیند!

چه شد که حواستان نه در زمان تایید صلاحیت باز بود و نه زمانی که تخلف های حین انتخابات حق مردم را می خورد!

و اما آقایان علما!

بر شما چه شد که سکان دار علم و تقوای این مملکت هستید اما این همه خبط و خطا را می بینید!

این دستکاری در تغییر سرنوشت یک ملت را می بینید اما روحیه انقلابی گری را فراموش کرده اید؟!

ایستادگی به معنای واقعی کلمه را فراموش کرده اید؟؟

خوش به سعادت مردمان زمان میرزای شیرازی و امثال آن عالم بزرگوار که هم عالم زمان شان انقلابی بود و هم خودشان!!!

اطاله کلام شد باقی مطالب بماند...!!!

آنچه شرط بلاغت بود گفتیم...


یا صاحب الزمان

خواستم با تو نگویم راز دل اما، دریغا

مشت من وا می شود وقتی تو می آیی






<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ