سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون کارها همانند شود یکى را بر دیگرى قیاس کردن توانست و پایان آن را از آغاز دانست . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 91 دی 28 , ساعت 10:20 عصر

به نام خدای مهر

خدایا باز منم، آری... همان بنده ات که خودت بهتر وصفش را می دانی...

خدایا...

خدایا...

خدایا...

آه از حرفهای نگفته و ناگفتنی دل...

فقط می دانم دارم می پکم!

دلم برای آن نازنین سراپا مهر و خوبی تنگ شده.

برای ظهورش، برای شنیدن صدایش، برای لبخندش، برای...

نه آنقدر آدمم که ببینمش و نه آنقدر صبورم که با ندیدنش طی کنم.

با ندیدنش، با نشنیدن صدایش...

خدایا انگار وقتی پای مخلصینت می آید وسط! وقتی پای رسیدن به درجاتشان می آید وسط،

دیگر جزع و فزع فایده ای ندارد. انگار حسابی غیرتی میشوی و نمی گذاری هر جوجه ای و هر مدعی دین و ایمان به درجاتشان برسد

حالا هرچقدر التماس کنیم که خدایا جان من!

این تن بمیرد بگذار یک بار شده ببینمش(1)...

یک بارهم شده صدایش را بشنوم(2)...

انگار راه ندارد!

البته حق هم داری که تو جز حق و راستی کار دیگری انجام نمی دهی. اما این دلم را چه کنم...

این دل من و دل بنده های دیگرت که هر ازگاهی! هوایی می شود...

فکر کنم گیر کار همین جاست که ما عادت کردیم هر از گاهی یاد محبوب کنیم و هوایی شویم ...

شاید اگر همیشه اهل یاد کردن و هوایی شدن بودیم، بالاخره پرواز نصیب مان می شد...

 

(1)عزیز علی أن أری الخلق و لا تری

(2)عزیز علی أن أجاب دونک و أناغی

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ