بسم الله الرحمن الرحیم
سلام آقای خوبم
آجرک الله
آقاجانم اجازه!
سال گذشته که انگشتان دست صفحه کلید را لمس میکردند و از خاطرات اربعین می نوشتند فکرش را نمی کردند که امسال از «به تو از دور سلام» بگویند!
دل نمی دانست امسال از اندوه چشمانی بگوید که دیگر دیدن صحنه های جان بخش نوازش شان نمی کند..
نمی دانست از التماس شیوخ و کودکانی می گوید که هفت شهر عشق را یک شبه رفته بودند و التماس کنان خادمی زوار الحسین (سلام الله علیه) می کردند..
از کسانی بگوید که کلاس کار اموالشان را در این می دانستند که در سلوک الی الحسین بدهند..
همان هایی که ندادن داشته ها در راه ارباب را بدتر از هر گونه نداشتن می دانستند.. و حالا فرقی نمیکرد آن داشته ها مشتی خرما باشد یا ماشین شاستی بلند
آنچه مهم بود نداشتن احساس مالکیت بود و مطیع دل نبودن، چرا که هر چه بود از آن سفینه النجاه بود نه دل!
دل هم از آن مصباح الهدی بود چرا که دلی خواسته خودش را ترجیح بر میل ارباب می دهد در تاریکی سیر می کند
و بیچاره دل که نمی دانست امسال باید از فراق بگوید...
و دیگر زانو زدن کودکان عاشق عراقی را در مقابل زوارالحسین نخواهد دید
و عقل چه می دانست که امسال تشنه زیارت معدن الحکمه می ماند...
و ندای «به تو از دور سلام» سر می دهد...
پ ن: ارباب ما را ببخش به خاطر همه ناسپاسی ها و بی ادبی ها و منیت هایم که مرا چنین بیچاره کرد...
به خاطر همه دست دوستی هایی که با دشمن دادم، همان دشمنی که جنی اش ابلیس بود و انسی اش یهود...