به نام آفریدگار مهر
سلام آقای خوبم
آقا اجازه!
از موقعی که مطالعات دشمن شناسیش کمی بالا رفته بود بیشتر می توانست رفتارهای دشمن رو در زندگی شخصی و اجتماعی رصد کند.
خوب می فهمید که دشمن دارد سعی می کند در ذره ذره سبک زندگی انسان ها بالاخص مسلمان ها رسوخ کند اما...
اما چیزی که رنجش می داد این بود که بچه مسلمان ها خیلی حرفش را باور نمی کردند و مستقیم و غیرمستقیم او را متهم می کردند به توهم توطئه!!!
مثلا می گفتند که برو بابا! حوصله داری! دشمن (صهیونیست) مگه بیکاره اینقدر روی ما تمرکز کنه و حرف هایی از این قبیل!
تا اینکه...
امروز داشت به رفتارهای دختران نوجوان در مدرسه فکر می کرد. به رفتارهای پسرانه ای که خیلی از آن ها بروز می دادند.
راستی! مگر طبیعت روح و جسم دخترها این نیست که لطافت داشته باشند؟
چه می شود که شیطنت های پسرانه به دختران نیز سرایت می کند!
چه می شود که مثلا دانش آموزان دختر دوره راهنمایی تصمیم می گیرند گروه تشکیل بدهند و علیه معلم با هم تبانی کنند!
مثلا چند نفری با هم برگه را سفید بدهند!
یا اینکه تعمدا درون کفش معلم شان بستنی بریزند!!!
...
یاد جابه جایی روحیات دختران با پسران شد. پسرانی که با آرایش رفتار دخترانه را تقلید می کنند و دخترانی که با قلدربازی سعی می کنند خود را شبیه پسران کنند!
و اینکه دشمن چه برنامه ریزی سفت و محکمی کرده برای اینکه دخترها و پسرهای ما رفتاری را بروز دهند که با فطرت شان منافات دارد و همین می شود نوعی سلب آرامش روحی از انسان ها.
چرا که آرامش که از آدم گرفته شود دیگر نمی شود مفید باشی! دیگر نمی توانی یک انسانی باشی که برای خودش خانواده اش و جامعه اش افتخار آفرینی می کند.
فقط می شوی عاملی برای سلب آرامش خودت و جامعه ات!
یادت باشد تو زمانی می توانی بهترین باشی که خودت باشی! یعنی در نوع خودت بهترین باشی!!!
در پوسته دیگران نمی توان بهترین بود!