به نام آفریدگار مهر
خدای خوبم!
سلام!
نمی دانم چرا دلم خواست مستقیم برای تو بنویسم. شاید دلیلش این است: دلم خیلی برایت تنگ شده...!
در این سه شب قدر خستگی های یک سال را به در کردم.
از اشتباهاتم برایت گفتم. از آنچه که نباید انجام می دادم و از آنچه در انجامش کوتاهی کردم.
به عقب که نگاه می کنم خستگی این همه راه بر تنم می نشیند.
خستگی این همه اشتباه و خطا و گناه... و چه شرمسارم می کنند این کلمات...
آدم وقتی آیه « و من یعمل مثقال ذره شرا یره» را می خواند حسابی روحش کوفته می شود از این همه ذره ذره گناهی که در تمام لحظات عمر بر روحش نشست کرده است!
سال جدید شد!
اصولا آدم ها سال جدیدشان را از فروردین شروع می کنند اما تازه از فردای شب قدر است که سال جدید شروع می شود.
راستی! خدای خوبم...
من در سال جدید چگونه خواهم بود؟
ناله ها و درخواست های شب های قدرم آنقدر عاقلانه بود که روزی سال جدیدم را فراخ کرده باشد؟
یا آنقدر کودکانه بود که تُنگ زندگی ام را زبانم لال تنگ تر و نفس گیر از قبل دریافت کرده باشم...؟
خدای مهربانم...
خوش به حال کسانی که در این شب ها بهترین را خواسته اند...
خوب ترین...
برترین...
و عالی ترین را از تو تمنا کرده باشند.
خوش به حال کسانی که فقط تو را التماس کرده اند.
خوش به حال آنان که فقط بنده تواند نه هیچ کس و نه هیچ چیز دیگر...
دوستت دارم...