به نام آفریدگار مهر
السلام علیک یا سیدی یا صاحب الزمان و رحمه الله و برکاته
آقا اجازه!
ماه مبارک رمضان ماه مناجات است، راحت تر بگویم ماه راز و نیاز با خدا.
خدایا چقدر ابوحمزه ثمالی شیرین با تو نجوا کرده است اما من هم بعد مدت ها هوس کرده ام با تو درد دل کنم!
هر چه گشتم یک نفر مورد اعتماد بیابم تا حرف های نگفته ام را برایش بگویم نیافتم!
هر چه گشتم کسی را پیدا کنم که منصفانه و صبورانه درد های دلم را بشنود نیافتم!
و اینک با تو نجوا می کنم...
دلم گرفته و خسته است از نبودن چیزی که جایش در دنیای کنونی بسیار خالی ست.
دلم از نبودن یکدلی، دلم از ایثار و هوای دیگران را داشتن گرفته است.
دلم از محبت های ظاهری خسته است.
محبت هایی که وقتی انتهایش را می بینی جز بدبینی و منفعت طلبی به چیز دیگری نمی رسی!
محبت هایی که خالص نیست و دویدن برای رسیدن به خواسته های دل است!
قرار بود به خاطر تو به هم محبت کنیم، قرار بود این محبت باعث یکدلی و اتحاد شود.
آخ! این جمله آه از نهاد آدم بیرون می آورد:
آدم های دنیای من فعلی را صرف می کنند که برای شان صرف داشته باشد!!!
و برای صرف این فعل حتی اگر قرار باشد به اطرافیان خود ضربه بزنند دریغ نمی کنند!
حتی یادشان می رود که برای چه هدفی دور هم جمع شده اند!
یادشان می رود که شیطان چه دندان طمعی تیز کرده که آن ها را از باورها و اعتقادات شان جدا کند.
خدایا آنقدر خسته ام که...
تنهایی را ترجیح می دهم به تن هایی که روحشان با عشق نیست!
به من نیرو ببخش...