به نام آفریدگار مهر
آقا اجازه!
این روزها ملت به هم عیدت مبارک می گویند! با اینکه سال نو نشده و 92 هنوز به قوت خود باقیست!
ارباب! دلم برایتان تنگ شده!!!
چه بی مقدمه رفتم سر اصل مطلب. آخر دل که مقدمه سرش نمی شود.
آن هم دلی که کاسه صبرش لبریز شده...
آقاجانم امانم را بریده است این دل که آدمیان آرامش نمی کنند که هیچ، نمکی هستند بر زخمش.
همین که می بیند ملت سرشان به کارشان گرم است انگار نه انگار که سر سفره هاشان نمی بینندتان.
انگار نه انگار که تا نیایید زندگی معنا نمی گیرد...
سیرابش نمی کنند این آب های آلوده دنیایی!
زیبا نمی بیند آن چه مردم بدان دل بسته اند و لیلایی نمی بیند که از او دل ببرد...
آخ...
جمال عشق پیدا می شود وقتی تو می آیی
بساط عیش برپا می شود وقتی تو می آیی
نه تنها خاطر دلها شود آشفته از زلفت
چه غوغایی به دنیا می شود وقتی تو می آیی
در اینجا معنی بودن،معمایی است،اما خوب
معمایم چه معنا می شود وقتی تو می آیی
منم مجنون بی لیلا،در این شهر غریب ،اما
تمام شهر لیلا می شود وقتی تو می آیی
وبی تو زشت می ماند،به چشمم هر چه می آید
وزشتیها چه زیبا می شود وقتی تو می آیی
وبی تو گر چه مردابی عفن آلود می مانم
دلم همرنگ دریا می شود وقتی تو می آیی