روزى دو گونه است : روزیى که آن را جویى ، و روزیى که تو را جوید و اگر پى آن نروى راه به سوى تو پوید . پس اندوه سال خود را بر اندوه روز خویش منه که روزى هر روز تو را بس است . پس اگر آن سال در شمار عمر تو آید ، خداى بزرگ در فرداى هر روز آنچه قسمت تو فرموده عطا فرماید و اگر آن سال در شمار عمر تو نیست ، پس غم تو بر آنچه از آن تو نیست چیست ؟ و در آنچه روزى توست هیچ خواهنده بر تو پیشى نگیرد ، و هیچ غالبى بر تو چیره نشود ، و آنچه برایت مقدر شده تأخیر نپذیرد . [ این گفتار پیش از این در آنجا که سخن از این باب بود گذشت لیکن در اینجا روشن‏تر و گسترده‏تر است ، بدین رو بر قاعده‏اى که در آغاز کتاب نهادیم آن را از نو آوردیم . ] [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 92 دی 22 , ساعت 7:55 عصر

به نام آفریدگار مهر

آقااجازه!

السلام علیک یا سیدی یا صاحب الزمان و رحمه الله و برکاته

آقاجانم این ایام یک خبرهایی است! همه خوشحالند. تبریک می گویند.

از همان شروع ربیع الاول خوشحال بودند! لبخندها و لباس های رنگی بر تن بچه مسلمان ها خودنمایی می کرد...

و حالا این روزها تبریک آغاز امامت شماست.

نمی دانم چند نفرمان به این فکر کردیم که آغاز امامت تان با شروع  یتیمی شما و ما همراه شد...

چند نفرمان حواسمان بود که یتیمی در غربت خیلی جانکاه تر است از یتیمی و دلداری دوستان...

یتیمی در غربتی بین کسانی که مدعی دوستی هستند و ادعای محبت دارند!

ولی خودشان مسبب غیبت و غربت شما هستند...

آری! ما، محبین شما...

آری! نمی دانم چند نفر حواسمان بود که آغاز امامت مسئولیتی سنگین است بر دوش امام و یارانش.

آغاز امامت یعنی هرچه در حق امام گذشته و شهید کوتاهی کردیم در حق امام حاضر باید جبران کنیم!

و آغاز امامت امام دوازدهم یعنی آخرین فرصت...

نمی دانم تا به حال تشنه نشده ایم(1) یا...

یا ندارد! حتما تشنه نشده ایم که خدا برای رفع عطش مان ماء معین را فرو نفرستاده...(2)

اما این روزها یک خبرهای دیگری هم هست!

راستی! آیا ما واقعا داغدار کربلاییم؟؟؟!

آیا واقعا به اسارت بردن ناموس اهل بیت علیهم السلام جگرمان را آتش زده...؟

آیا از آتش گرفتن خیمه های ناموس خدا آتش گرفتیم؟!

باور نمی کنم...!

اگر اینگونه هست پس چگونه هست که یادمان رفته این روزها چه خبر است؟

چگونه است که با شروع ربیع الاول عشق و حال مان شروع شد؟!

یادمان رفت که بعد از شهادت رسول الله (صلی الله علیه و آله) با اهل بیت پیامبر (صلوات الله علیهم) چه کردند...

پدر! دسته های بسته شما را ندیدیم یا چادر سوخته مادر را؟!

شمشیر بالای سر غیرت الله را ندیدیم یا نگاه نگران مادر را؟!

شاید کودکان زیر دست و پا مانده را ندیدیم...

(1) امام عصر سلام الله علیه: «شیعیان ما به اندازه ی آب خوردنی ما را نمی خواهند؛ اگر ما را بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد.»


(2) قُل اَرَاَیتُم اِن اَصبَحَ ماوُکُم غَوراً فَمَن یَإتِیکُمٍ بِماء مَّعِینٍ (ملک/30)

 

 

و اما بعد...

مرد اسیر خندید؟!

شاید به اسارت دست های بزرگش

شاید هم به آزاد بودن ما...!

به راستی، اسارت کدام سمت میله هاست...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ