يوسف فاطمه!"اي بابا بي خيال" شده تکيه کلاممان!
کي مي شود خيالات ما بي خيالِ خيالات زودگذر و پست شود...!
آقا! گاهي اوقات که مي گويم بيا، مي ترسم در جوابم همين تکيه کلام مارا بگويي که:
اي بابا بي خيال! اگر شما مي خواستيد بيايم که...
آقاي من! اي بهترين من! مي دانم که تو فراتر از اين سخناني.
آقا رک مي گويم، ما بي خياليم، بي خيال ظهور تو، بي خيال تنهايي تو، بي خيال زخم هاي خورده بر قلب نازنيتان، اما آقا، شما در مرامتان بي خيالي نيست! شما هواي خيال ماها را داريد!شما از اين حرف ها گذشته ايد...
يک لحظه آقا اجازه! مي شود از درگاهتان يک خواهشي بکنم؟ فقط يک خواهش؟ آقا جان! مي شود شما در حق ما لطف کنيد و "بي خيال بي خيالي هاي ما" شويد...؟ مي شود آنها را نبينيد؟ اگر کمکمان کنيد، خودمان سعي مي کنيم درستشان کنيم. آقا جان! کمک...! بي خيالي هايم خيالاتم را فراگرفته!
(ببخشيد طولاني شد. مطلبتان بسيار زيبا بود. )