سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنیا را براى جز دنیا آفریده‏اند نه براى دنیا و راهگذارى است به جهان فردا . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 91 مهر 12 , ساعت 5:42 عصر

به نام و برای خدای مهربانی ها

چقدر عجیب است حکایت این دنیا!

 وقتی که شاد می شوی دنیا برایت کوچک می شود انگار که کمت باشد باز هم بیشتر می خواهی، بیشتر بیشتر بیشتر! وقتی هم غصه هایش به سراغت می آید می شود بزرگترین مخلوق خداوند متعال. نزدیک است از غصه دق کنی، این نفس هم شروع می کند به رم کردن! آدم حس می کند افسار اسب سرکشی را گرفته که بالا و پایین می پرد که ای وای چرا اینطور شد؟! این چه غصه ای است دیگر و هزار حرص و جوش دیگر...

نه در خوشحالی هایش یادمان می آید که بابا «الدنیا متاع قلیل» نه در ناراحتی هایش...

خدایا اجازه هست یک حرف درگوشی بزنم! چیزی که غصه اش از همه بیشتر است این رفتارهای عجیب و غریب و دور از انصاف برخی بنده هایت است! خدا نکند آدم کمی رویشان حساب بازکرده باشد دیوانه می کنند آدم را!!!

خدایا گیر کار کجاست؟ خدایا ... یک لحظه ترس جانم را فرا گرفت. نکند گیر از دل من است. نکند دل بیدل شده ام آنقدر کوچک شده که غصه های دنیا برایش بزرگ می شود.

وقتی یادت از دلم می رود غصه های دنیا بزرگ می شود، بزرگ تر از هر چیز... دیگر به جای اینکه به تو فکر کنم به آن فکر می کنم...!

اما وقتی تو یادم می آیی یا بهتر بگویم آبشار مهربانی هایت را به سمتم سرازیر می کنی دیگر هیچ غصه ای آزارم نمی دهد. رفتار هیچ آدمی رنجورم نمی کند... آنجاست که در مواقع کم لطفی بندگانت دل گرمی هایت یادم می آید. «فاصبر لحکم ربک، إنک بأعیننا» صبر کن، تو را می بینم. سختی هایت را، صبوری هایت را...

خدایا دو تا دعا بکنم؟!اولی اش: خدایا صبورم کن به من ظرفیت بده تا موجب خوشحالی تو و امام صبورم باشم.

دومی اش: خدایا رفتار اشتباه مرا مایه امتحان هیچ کدام از بندگانت قرار مده...

 الهی، آن که تو را دوست دارد چگونه با خلقت مهربان نیست.

 

 


دوشنبه 91 مهر 10 , ساعت 4:2 عصر

خدایا سلام

هر ازگاهی دلم می گیرد، عاصی می شود! آن قدر که به در و دیوار قلبم می کوبد...

هر چه تسلایش می دهم سودی ندارد. بهانه می گیرد. هیچ چیز راضیش نمی کند. روزگارم را سیاه کرده...

 نمی دانم بنده های دیگرت نیز این گونه اند؟ دلشان تا حد دق کردن هم می رود؟!

خدایا تو خود بهتر می دانی چه می خواهد. به گونه ای خلقش کرده ای که تن به چیزهای کوچک ندهد، تقاضاهایش بزرگ باشد، حقیر نباشد.

حالا هم بهانه بهترین را کرده است، آخر همیشه همینطوری بوده، دنبال بهترین ها...

تا کنار انسان ها می نشینم دادش بلند می شود که پا شو! بلندشو برو! آخر کجا بروم، پیش چه کسی بروم که تو آرام بگیری! دیوانه ام کردی!

انگار که کاسه صبرش لبریز شده باشد اشک از چشمان بی کسی اش سرازیر شد.

زبان باز کرد: من مأمن انسان هایی نیستم که یادشان رفته کی هستند؟! اصلا یادشان رفته انسان و انسانیت چیست؟ فقط به فکر خوردن و خوابیدن و تفریح هستند، آن هم هر خوردن و خوابیدن و تفریحی!!!

 من قرار است محل استقرار کسی باشم که خالق توست، چطور انتظار داری با کسانی آرامش بگیرم که هشتشان گرو نه شان است؟! می خواهی مرا آرام کنی و خودت هم آرام بگیری! برو آن کس که نشانه مهربانی های خدای مهربان را پیدا کن و کنار او بشین.

تا زمانی که با این آدمها حشر و نشر داری وضع هردومان همین است، سر و سامان نداریم. من هوای کسی را دارم وجودش آرامش خاطر است حتی در اوج مشکلات، تمام وجودش زیبایی است.

آقا اجازه! دلم برایتان تنگ شده...

أین مولف شمل الصلاح و الرضا...



 

 


دوشنبه 91 مهر 3 , ساعت 7:3 عصر

دل تنگ بودم، حس می کردم خدا تحویلم نمی گیره. حس می کردم سیم نازکم نازک تر شده. خواستم به رفقا بگم برای رفیقتون دعا کنید.

   می دونستم چه خبطی کردم. هر وقت ته دلم مومنی رو مذمت می کنم خودم همون روز بهش گرفتار میشم. امروز هم گرفتار شدم اون هم چه گرفتار شدنی!

 راستش خدایا کیف می کنم وقتی می بینم اینطور هوای بنده هاتو داری، هوای همه بنده هات رو. لازم نیست بنده ات جز انبیاء باشه.

بازم خود خدای مهربون عنایت کرد. بشیمون شدم. عذرخواهی و...

خدایا غلط کردم. ببخشید. اما خدایا! هوای من رو هم بیش بنده هات اینطوری داری؟! حتما داری. بازهم میگم ببخشید. کمکم کن دیگه هیچ مومنی رو مذمت نکنم تا تو غیرتی و ناراحت نشی.

خدایا اگریادم رفت؛

یادم آر که دوستت دارم...

 

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ