مردم خواسته دنیا خرده گیاهى است خشک و با آلود که از آن چراگاه دورى‏تان باید نمود . دل از آن کندن خوشتر تا به آرام رخت در آن گشادن ، و روزى یک روزه برداشتن پاکیزه‏تر تا ثروت آن را روى هم نهادن . آن که از آن بسیار برداشت به درویشى محکوم است و آن که خود را بى نیاز انگاشت با آسایش مقرون . آن را که زیور دنیا خوش نماید کورى‏اش از پى در آید . و آن که خود را شیفته دنیا دارد ، دنیا درون وى را از اندوه بینبارد ، اندوه‏ها در دانه دل او رقصان اندوهیش سرگرم کند و اندوهى نگران تا آنگاه که گلویش بگیرد و در گوشه‏اى بمیرد . رگهایش بریده اجلش رسیده نیست کردنش بر خدا آسان و افکندنش در گور به عهده برادران . و همانا مرد با ایمان به جهان به دیده عبرت مى‏نگرد ، و از آن به اندازه ضرورت مى‏خورد . و در آن سخن دنیا را به گوش ناخشنودى و دشمنى مى‏شنود . اگر گویند مالدار شد دیرى نگذرد که گویند تهیدست گردید و اگر به بودنش شاد شوند ، غمگین گردند که عمرش به سر رسید . این است حال آدمیان و آنان را نیامده است روزى که نومید شوند در آن . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 89 تیر 14 , ساعت 9:25 صبح
سرپرست من، هماره که می پرستم سرپرستی را که پرستارم است، از پرستشم می پرسم آیا پرستشت کافی است؟نه ، نه. پی واژه ای و معنایی وارسته تر میگردم، وارسته و خالی و رها از من، آخر میدانی خداوند، مادامی که واژه می گوید من می پرستم،‏
هنوز من و منیتم با من و بر من و پرستشم مستولی است، حال آنکه بایدتنها تو باشی و تو.من چه می کنم خداوند؟ چه کنم که در آن پرستشت از من و میم افعالم فارغ شوم؟ یاری میخواهم و یار می جویم و این جستن و گرد خویش گشتنم در نظرت چه خنده آور است،خداوند!وقتی که نزدیک تر از منو درمنی، چه جستجویی؟
عزیز لحظه لحظه ام: پرستشم را بی من بپذیر و ببخش که من، ناخالصی خلوص واژه ناب پرستشم و بر گستاخی ام که تو را یار خوانده ام و از تویاری می جویم خرده مگیر، و حالا من و پرستش و دیگر واژه هایم مقابل رحمت و کرامت تو صف بسته ایم.
خداوند! نزدیک تر از...


لیست کل یادداشت های این وبلاگ