سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزى دو گونه است : روزیى که آن را جویى ، و روزیى که تو را جوید و اگر پى آن نروى راه به سوى تو پوید . پس اندوه سال خود را بر اندوه روز خویش منه که روزى هر روز تو را بس است . پس اگر آن سال در شمار عمر تو آید ، خداى بزرگ در فرداى هر روز آنچه قسمت تو فرموده عطا فرماید و اگر آن سال در شمار عمر تو نیست ، پس غم تو بر آنچه از آن تو نیست چیست ؟ و در آنچه روزى توست هیچ خواهنده بر تو پیشى نگیرد ، و هیچ غالبى بر تو چیره نشود ، و آنچه برایت مقدر شده تأخیر نپذیرد . [ این گفتار پیش از این در آنجا که سخن از این باب بود گذشت لیکن در اینجا روشن‏تر و گسترده‏تر است ، بدین رو بر قاعده‏اى که در آغاز کتاب نهادیم آن را از نو آوردیم . ] [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 88 آبان 6 , ساعت 3:10 عصر

زیر گنبد کبود

جز من و خدا

کسی نبود

          روزگار

                   رو به راه بود

 

هیچ چیز

نه سفید و نه سیاه بود

          با وجود این

مثل اینکه چیزی اشتباه بود

 

زیر گنبد کبود

بازی خدا، نیمه کاره مانده بود

واژه ای نبود و هیچ کس

شعری از خدا نخوانده بود

 

تا که او مرا برای بازی خودش

انتخاب کرد

توی گوش من یواش گفت:

                                      «توی دعای کوچک منی»

بعد هم مرا، مستجاب کرد

 

پرده ها کنار رفت، خود به خود

با شروع بازی خدا

عشق افتتاح شد

 

سال هاست

اسم بازی من و خدا

زندگی است

 

هیچ چیز، مثل بازی قشنگ ما

عجیب نیست.

بازی ای که ساده است و سخت

مثل بازی بهار با درخت

 

با خدا طرف شدن

کار مشکلی است

زندگی

بازی خدا و یک عروسک گلی است

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ