سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون خبر مرگ اشتر بدو رسید فرمود : ] مالک مالک چه بود به خدا اگر کوه بود کوهى بود جدا از دیگر کوهها و اگر سنگ بود سنگى بود خارا که سم هیچ ستور به ستیغ آن نرسد و هیچ پرنده بر فراز آن نپرد . [ و فند کوهى است از دیگر کوهها جدا افتاده . ] [نهج البلاغه]
 
شنبه 96 آبان 6 , ساعت 8:12 عصر

بسم الله النور

سلام آقای خوبم!

آقای خوبم اجازه!

 

اندر حکایت جدایی!

اولش که با طرف آشنا می شوی برایت مثل بقیه آدمها یک فرد عادی است.

کم کم که می گذرد از بعضی ویژگی هایش خوشت می آید.

بسیاری اوقات این حس دو طرفه می شود. این طوری می شود که دو نفر به هم علاقه مند میشوند!

کم کم این علاقه بیشتر می شود. گاهی اوقات که خیلی زیاد می شود تند تند دلتنگ هم میشوند آنقدر که هر روز باید باهم صحبت کنند حضوری نشد تلفنی!

حتی به روزی دو مرتبه هم می رسد!

و باز هم کم کم این علاقه و دلتنگی بیشتر می شود، آنقدر که تا می توانند شکار لحظه ها می کنند تا از هر فرصتی برای دیدن هم استفاده کنند.

نمی دانم این اوج محبت کجاست؟! ولی هر جاهست تازه شروع جدایی است!

شروع تکراری شدن محبت و عادی شدن برای همدیگر!

خیلی زود این عادی شدن اتفاق می افتد. خیلی زود یعنی دیردیرش دوسه سال!

آرام آرام رفتارها تغییر میکند.

لحن گفت و گو و کلمات عوض می شود.

جایگزین ها زیاد می شود! حالا فرقی نمیکند این جایگزین میتواند انسان های دیگر باشند، می تواند مشغله باشد، حتی می تواند فضای مجازی باشد!

خلاصه هر چیزی که رغبت به آن جایگزین رغبت آدمها نسبت به هم می شود و علاقه شان را نسبت به هم کمرنگ می کند.

آنقدر کمرنگ که گاهی اوقات دیگر نسبت به اشتباهات یکدیگر واکنش هم نشان نمیدهند!

شاید اگر قبلا یک دلخوری می دیدند برای اینکه مبادا این دلخوری تقویت شود مسالمت آمیز مطرحش می کردند و حلش می کردند.

اما بعد از یک مدتی عادی شدن، دیگر در مورد رفتارهای یکدیگر حساسیت به خرج نمیدهند و کم کم می روند در فاز بی تفاوتی و تحمل!

و این اتفاق زمانی می افتد که تذکرات قبلی به جایی نمیرسد! و طرفین اصلا خودشان را می زنند به آن راه و هیچ رقمه متوجه اشتباهاتشان نمی شوند!

یعنی یه جورهایی نمی خواهند متوجه بشوند!

نمی خواهند به این فکر کنند که اگر از روی چهارپای منیت شان پایین بیایند و این همه برای خودشان عصمت قائل نباشند متوجه خطایشان می شوند و خیلی راحت با دو تا حرکت اصلاحی کوچک همه چیز به خیر و خوبی تبدیل می شود.

فقط کافی ست گاهی اوقات با خودشان بگویند شاید من مقصر باشم!

اما این روال بی تفاوتی خیلی طول نمیکشد! شاید نهایتا یکی دو سال!

این وسط کاسه صبر است که دارد لبریز می شود، آنقدر لبریز که دلت میخواهد قید آن همه علاقه را بزنی و آرام آرام خودت را کنار بکشی و خودت را کنار می کشی!!!

و باقی قضایا...

 

 

و اما بعد...

دوستان عزیز!

دنیا کوچکتر و کوتاه تر از این هست که بخواهیم با خودخواهی ها و سهل انگاری هامون توفیق خدمت به خلق خدا رو از دست بدیم! پس قدر همدیگر رو بدونیم!

آدمها عروسک خیمه شب بازی نیستند که هر وقت حال کردیم با آن ها خوش و خرم باشیم و هر وقت هم حسش نبود بی خیالشان شویم!



لیست کل یادداشت های این وبلاگ