پيام
كيوان گيتي نژاد و
101/11/1
كيوان گيتي نژاد و
منشا و مقصدش رب العالمين خداي جان و خرد منبع نور و اقدسيست ب ي مثال و بي مشبه که عالم را اوست خرد و تعليم و نظم قرآن دين و نماز شرط عقل است و مويد من و تن و روح خداي عزوجل
كيوان گيتي نژاد و
کسي که با خدا قحر بود و انوار و منابع خير و ذات اقدس وجود بي همتاي اوست که تنها ليلي را به ليلايش و دليل خلقتش شيرين بود کبريا هست مقدس و عالم به حرف واجب به عظا و بخشش مومن اگر با خدا حرف نزنم چگونه معشوق چنين کتابي را به عاشقي محرمش شمارد مني که ادعاي عشق دارم عمري از شهادت در راه معشوق حرف زدم
كيوان گيتي نژاد و
نمي دانستم ولي و معشوق من آن برادران صالح و باصر من که ذوليمين هست پرچم دار صحراي احمر چگونه که همانگونه که گفته شد او ولي خداست ابتدا و خود عاشق يک واحد الرحمن و الرحيم که ولايتش را مديون درگاه اوست هر چه است و هر چه دارد از اون صاحب. معشوق خويش است که بر اوست نماز
كيوان گيتي نژاد و
وقتي عاشق معشوقي شوي که او خود بنده و عاشق يک ازل و صاحب محشر و عالمي و انسانهاي غظيم منشا و بي مانند عنوان و عملي که نشايد جز رحمت و بخشش و عطا و قدرت و جايگاه و منقبت و آثاري از خلقت که نيست برايش شريک و هيچ عين الوجودي که خواهد جاي او نشيند و طمع شان و مقدار و تعيين مکتب ک جاه و منزلتي که فارغ از عالم
كيوان گيتي نژاد و
بي مانند و جهان بي مانند و چنين عظيم و شاني بي مانند و بي تشابه واي بر من کيوان تا امروز نکرده ام اقامه اي از پي نماز و به شکرانه حياتي که هر چه ديدم هر چه بودم و هر چه خواستم و توانستم انجام رسانم مطلع الفجر بود و ندارد همي منت و غرور و شک و ترديدي به شنيدن آنچه که بود و نتوانستم
كيوان گيتي نژاد و
يا توانستم و شکرش را هم که نه که نگفتم که اگر مرا بشناسي هيچگاه از داده و نداده ک خواسته و نخواسته اش در بدترين حالات شکرش را از خاطر برده باشم که والله نبرده ام از ياد شکرانه هر چه بود و هست را به او شکر و به شکرانه اش بند از ناف نگسستم و هميشه معترف به شکرانه خواسته او بودم و هستم و بايد باشم که نيست قادر و بي همتايي به قامت و عزت و بخشش و حتي جباريت و مکر او همانند
كيوان گيتي نژاد و
او سودايي که هست او خالق جهاني بي منتها به حکم الله و به تدبير و شفاعت اوليا معصوم و ماذون به طريقت و اطاعتش وليان حي خدا و اولاد اين شجره تابناک و نائب بر حق امام عصر ارواحنا لک به فدايه آري من جاي خدا و بنده مقرب هرچقدرم در ولايت و در عمل به واجبات و مستحبات و بزرگي و جلال و کرامت در نهي از منکر به قدر معروف به عمل باشند و هست
كيوان گيتي نژاد و
باز نبايستي بود به جايگاه خدا مي دانستم و آنچه را که در قامت و داشته هاي ازلذولجلال و اکرام مي بود را از او نخواهم از بنده مقربي که او هم چون بنده بنده اوست که او نماز برپا مي دارد و من هنوز ياد نگرفتم که طلب خواهش از درگاه او کنم درخواست شفاعت به مانند ولي معصوم و به اطاعت و خواهش از پي شفاعت به نائب مهدي عج ولي خداي صالح و باصر چون معشوقي
كيوان گيتي نژاد و
خود کنم آري همانگونه که رسم الخط و نگارش و تعبير کلام مرا جز معشوق مقرب من به درگاه ازلي توان رمز گشايي و تعبير آن خواهش ها و عشق بازيها را جز او کسي قادر نيست براي نزديک شدن به خداي و طلب مغفرت وشفا و نجات خود از اين جهان برزخ را به اطاعت و دعا و برقراري نماز به عترت و لطف و کرم و عزت و منبع نور بي پايانش او هم به زبان و رسمي که بايد باشد يعني نماز او برپا دارم
كيوان گيتي نژاد و
آنگونه که او خواسته به رسم عطا و به يمن شفا و به حکم هرآنچه براي مغفرت و آينده من و گذشته و حال از اوست به شکرانه از خدا و اولياعش تشکر به ترتيب و شکل و بيان شيواي که اوبر من انجامش را گفته به درستي و رسم سپاس از هرآنچه از اوست و به مغفرت و طلب بندگي و شرف والاي ربوبيت و کمال معرفت به زبان او و به کلام شيواي او بايد سخن بگويم
كيوان گيتي نژاد و
من عمري بنده را جاي خدا مي پرستيدم و جاي و مقام و منزلت و رفتار و عمل به شرعيات و منويات و معنا و قبول دعا و نماز را به يک خواهش عاشقانه به جاي خدا از بنده طلب مي نمودم غافل از بزرگي و لطف و جمال و گذشت و مرتبت اولي و خدايي کردگار چقدر مهربان و با عظمت و بخشنده
كيوان گيتي نژاد و
است خداي عزوجل وجل با اينکه ليلي را از ليلي طلبپ مي کردم آنچه را که او در جايگاه عطايش به جز قرب اللهي و آنچه که بر دلش خداوند قرار مي داد اگر يکبار فقط يکبار ليلا را از ليلي ليلايم طلب مي کردم امروز به کرمش ليلا را بر آغوش داشتم و لطف ليلي ليلا را به صاحب و مقام و منزلت او مي يافتم ليلاي ليلي
كيوان گيتي نژاد و
ست که مي تواند معجزه اي کند که در آن مجنون گنهکار و بي ادب و بي مقدار و بي سپاس و سرکشي که بر روي زمين خدا و در جايي که مقام او باقي و مرتبت او داري اعتبار و جاي و مقام پرستيدن است من لاف زن و من بي کس مانده
كيوان گيتي نژاد و
که به دل هم شان خودم هم لايق نيستم خداي منان آنگونه راست مي گرداند عاقبتم که ولي خدا و اولاد او به شفاعت هشتمين اختر تابناک ولايت و امامت امام رضا ع از من به او وصل ميشود و راهي که شايد سالها طول مي کشيد تا به ليلي رسم ليلاي ليلي از قبل اينکه من خواهم به ليلي عشقم را ديدم
كيوان گيتي نژاد و
من جاي کريم و والا را با شفيع و خواستار عوض کرده بودم که از آنجا که گناهکار بودم و بي مقدار شکي نيست ولي من امروز معروف و مقر به عشقي هستم که جز خداي ليلي نمي توانست منشا برکات ايستاده مطلوب به کرم و لطف بي کرانه از پي من شود
كيوان گيتي نژاد و
واقعه عشق من به معشوق چون عشق مت مبنده قدس و بي ريا و بي منشا لطف و خيراي نبود که با اين گنهکار دل دادني و مطلعي که جز خدا عيان به آن نبود و هيچ معشوقي خواهان چون مني امکانش محال بود به اذن خدا و به پاکي دل و به شفاعت ولي معصوم و به کرم ليلي به مجنون
كيوان گيتي نژاد و
اينگونه تحير جمع مبين را به تعجب. واداشته که اگر آنها هم به قدر اللهي و توان يزدان او به انجام معجزه و توان جايگاه ازلي او ايمان داشته باشند شفاعت اوليا الله چه معصوم چه صالح را در دل امانت داشته باشند خواهند شهادت داد که اينگونه ليلي هم به
كيوان گيتي نژاد و
وني چون من مي تواند دل ببندد که به والله و ولايت منجي عالم حي و نائب بي بديل اش از معشوق دنيوي خود شرمنده ميشوم اگر به او گويم من امشب و ديروزليلاي بي کران و با منشا خير و بخشش و برکات او را مقدم به او عاشقم و به عشق و بخشش و معجزه اوست که امشب من مسير را صاف ديدم و جرات عيان کردن معشوقي و به عاشقي او به خود پسنديدم
كيوان گيتي نژاد و
ولي چون هرگز از خدا چيزي بر من چه عيني و چه انجامي به خير و چه انجامي به بدبختي من اينگونه نبود جز طلب شکرانه و تشکر خدايي که طهارت عشق مرا به اوليا خود شاهد بود و ولي معصوم صباي و نسيمي بود که از جاده خاکي به من ميرسوند خواهشم به نزد الله رو امروز معطرف
كيوان گيتي نژاد و
به يک عمر زندگي بي مايه خود اينگونه معارف ميشم که يک عمر ليلي ليلي مي کردم و ناسپاسي از منبع عشق عيني گذشته و حال مي کردم گويي که او هست پروردگار من ولي چون پاکي و صالح بودن معشوق ديوانه کرده بود مرا چون ديد من کوتاه بود و نمي ديد طلب ليلي را از ليلاي خود
كيوان گيتي نژاد و
چون خدا را با همه وجنات و بخشش ياد نمي کردم به عملي که او بر من واجب کرده بود راه عشق را غلط مي پيمودم و جايگاه ذوالجلال را به جليل ولي خدا مي نخوندم حال ليلي امروز عشق خدايي که تو را به من بخشيد را دارم بياد مي آرم و معطرفم و به معشوق خود مي گويم حالا که ليلاي خود را به دلم نشاندي
كيوان گيتي نژاد و
بايد فکر اينجا را هم مولا و صاحب برکات اشق قدم و صالح که امروز ولي حيش را بعد او و ي ين يقين س ليلي را بپرستم به شکرانه خيرات نذر و خ شفاعو موخر خود به ثواب و عمل صالح ايشان و به حکم بذل عشق و ياد خداي خود به دل من ت از اوليا لهي به وجود بي قرار و خطاکار منن را به کرم و لطف هر دو ع روزي ميرسد ليلاي تو را پيش از ليلي خود بپرسيم و ليلا
كيوان گيتي نژاد و
يک عمر به غلط در وحود معشوقي که خ ود نمه ناسپاسي به حرمت کشيدن گوشواره از گوشان مطهر خواهرم شفيع اين بخشش قرار دهم و اقرار اينکه در عالم امکان يز بر والاتر از خود عشقمي ورزيد امشب معطوف به برتري و والايي او به حق بجا آورم نمازي را صدقه و خمس و حلاليت جويي خود را از حال امتحان کنم شايد روزي به دليل اينه
كيوان گيتي نژاد و
بعد از خداي به ليلي زيبا منظر و شيرين شيرين سخنم هيچ جانداري را به قدر حيدري حيدر ثاني و مادرم در جايگاه مادري و پدرم را در جايگاه امامت خدايي و برادرم را به نايبي که پدرم نائب او بود و به کرم و لطف خدا و پدر عشق شيرين و جايگاه ولايي و ازلي او را هم پيشتر از خلق عالم
كيوان گيتي نژاد و
به کرم و لطف و نور اللهي و به يمن نائب حي ولي معصوم و آخرين ولي معصوم در جهان و به قدر و جايگاه ازلي او بهتر و گويا ت ر از هر مومني به اعتراف اينکه در عالم برتر از اين سه عشق نديدم و خدا کند جايگاه امروز و امشب را به شکرانه اين اقرار از کف ندهم