بعضي مواقع خيلي دلش مي خواست هواي آدمها را داشته باشد. خيلي نگران اطرافيانش مي شد. مخصوصا آن مواقعي که مي ديديد اشتباه مي کنند يا احتمال مي داد سرانجام کارشان غلط از آب در مي آيد.
دلش نمي خواست خانواده اش، دوستانش به اشتباه بيفتند.
دلهره تمام وجودش را فرا مي گرفت... يخ مي کرد..................... ...........................................................................................
..................................................................
اما اين روزها مي فهمد كه اشتباه مي كرد؛
وقتي سر كلاس روانشناسي خصوصيات خود را دقيقا در دسته خصوصيات آدمهاي سخت گير مي بيند. به خود نهيب مي زند كه آيا اين خوبيست يا...