• وبلاگ : يا امير المومنين روحي فداك
  • يادداشت : مقصر! من يا تو...
  • نظرات : 3 خصوصي ، 17 عمومي
  • پارسي يار : 1 علاقه ، 2 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ميت آينده 

    «بيا آب را ببر! اين دفعه با دفعات قبل فرق مي‌کند».

    همين‌طور که روي زمين بودم، سرم را کج کردم و او ليوان آب را ريخت توي دهانم. ليوان دوم و سوم را هم آورد. يک مقدار حال آمدم. بلند شدم. او گفت: به حق فاطمه زهرا بيا و از من درگذر و مرا حلال کن! گفتم: تا نگويي جريان چيست، حلالت نمي‌کنم.

    گفت: ديشب، نيمه‌شب، مادرم آمد و مرا از خواب بيدار کرد و با عصبانيت و گريه گفت: چه کار کردي که مرا در مقابل حضرت زهرا(سلام الله عليها) شرمنده کردي. الان حضرت زهرا(سلام الله عليها) را در عالم خواب زيارت کردم. ايشان فرمودند