جبران خليل جبران گفته است:
"هرگز احساس ضعف و ناتواني نکردم جز در برابر کسي که از من پرسيده است تو کيستي؟"
شوپنهاور در همين خصوص حيران و فکور در پارکي قدم ميزد و در گوشه اي از پارک به تفکر مشغول شد.فردي با ديدن او فکر کرد او غير عادي به نظر مي آيد و فورا به پليس زنگ زد.پليس آمد و از شوپنهاور با لحني بد پرسيد :هاي تو کي هستي؟
شوپنهاور جواب داد نميدانم،اگه جواب اين سوالت را به من بدهي خوشحالم ميکني.